ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز عبور *
مرا به خاطر بسپار.

ایجاد یک حساب کاربری

پر کردن فیلدهایی که با ستاره (*) نشانه گذاری شده ضروری است.
نام *
نام کاربری *
رمز عبور *
تکرار رمز عبور *
ایمیل *
تکرار ایمیل *

نگارستان

سفیر عشق برای همسرم 30

سفیر عشق برای همسرم 30، دل نوشته ای زیبا، پندآموز، عاشقانه و سرشار از حکمت، فلسفه و قدردانی نادر ابراهیمی برای همسرش برگرفته از کتاب  چهل نامه کوتاه به همسرم، را تقدیم میکنم به همه زوجهای جوان، تا بخوانند و بدانند قدر و ارزش عشقشان را، تا دوست بدارند و ایثار کنند و ببخشند وجودشان را در راه دوست داشتن، و ببینند که چه آسان میتوانند باهم بودن را، باهم زیستن را، و باهم رفتن را، عاشقانه تجربه کنند و یقین کنند که زندگی است و تنها دوست داشتن.

سفیر عشق برای همسرم 30

 

عيب گرفتن آسان است بانو، عيب گرفتن آسان است. حتي آنكس كه خود تمام،عيب است و نقص و انحراف، او نيز مي تواند بسياري از عيوب ديگران را بنمايد و بر شمارد و چندان هم خلاف نگفته باشد. عيب گرفتن، بي شك آسان است بانو؛ عيب را آنگونه و به آن زبان گرفتن كه منجر به اصلاح صاحب عيب شود، كاري است دشوار،عظيم،خيرخواهانه و درد شناسانه.

ما اين زمان بيهوده است كه در راه يافتن انسان بي نقص مطلق، زمين را جستجو كنيم چون زندگي زرانديشانه  امروز، مجال يكسره خوب بودن، كامل عيار بودن، حتي در ذهن هم انحراف و انديشه باطلي نداشتن را از انسان گرفته است. انقلاب به سر دويدن است، اصلاح متين و آرام رفتن و به هر صورت از شتاب كه بگذريم، قدم به قدم پيش بايد گذاشت.

اينك مي توانيم تنها در راه ساختن كم عيب ها قدم برداريم نه خوبان مطلق معصوم و تو با چه مشقتي، انصافا در طول اين سال هاي ستمبار استخوان شكن، كوشيده اي كه از من موجودي كم عيب بسازي يا دست كم آگاه بر عيوب خويش. كاري كه من در حق ت هرگز نتوانستم  گرچه باورم هست كه تو در قياس با من، بسيار كم عيب پرورش يافته اي.

بانو،من بي بزرگتر بزرگ شدم، خوب اما معيوب. تو اما هيچكس نمي تواند به دقت بگويد كه تحت تاثير كدام مجموعه عوامل، اينگونه شدي كه هستي، عصبي، تلخ، خودار، خاموش، زود رنج، در آستانه افسردگي و بااين همه سرشار از نيروي كار و ايثار، سرشار از خواست خدمت به ديگران و ساخت انسان كوچكي كه در كنار تو زندگي مي كند.

تو صبور نبودي بانو، صبوري بودي.

تو تحمل نكردي بل به ذات تحمل تبديل شدي 

مي دانم اي عزيز، مي دانم

در كلام من انگار كه زهري هست و زخمي و ضربه اي كه راه را بر اصلاح مي بندد.  به همين دليل من هر گز مصلح افراد نبوده ام و نخواهم بود اما در كلام تو، تنها تلخي يك ياد آوري محبانه  تاسف بار هست. تو عيبم را سنگ نمي كني تا به خشونت و بيرحمي آن را به سوي اين سر پر درد پرتاب كني و دردي تازه بر جملگي دردهايم بيفزايي. تو عيبم را يك لقمه سوزان گلوگير نمي كني كه راه نفسم را بر ببندد و اشك به چشمانم بياورد و خوف موت را در من بيدار كند. تو مهم اين است كه به قصد انداختن و برانداختن نمي زني، به قصد ساختن و تجديد خاطره مي كني.

من اگر هنوز هم سراپا عيبم،اين به هيچ حال،دال بر آن نيست كه تو راهت را به درستي نرفته اي، بل به معناي خارا شدن عيوبي است كه من از كودكي و نوجواني با خود آورده ام و هرگز در زمان هايي كه روح،انعطاف پذيري بيشتري داشت آن را به جانب خوب و خوب تر شدن، منعطف نكردم. بايد كه يك روز صبح قطعا و جدا، جدار سخت و سيماني روحم را بتراشم. بيرحمانه و با يكدنگي و بار ديگر و شايد براي نخستين بار روحي بسازم به نرمي پر كاكايي هاي درياي شمال، به نرمي روح يك كودك گليك، به نرمي مه ملايم جنگل هاي مازندران، به نرمي نسيم دشت هاي پهناور تركمن صحرا و به نرمي يك نگاه يك عاشق به معشوق و آنگاه فرصت نوسازي خويشتن را به تو كه در جستجوي اين فرصت، عمري را گذرانيده اي، بسپارم.

من بايد، بايد، بايد كه يك روز صبح چنين كنم

حتي اگر آن روز، روز مرگم باشد

من نبايد بگذارم كه تو از اينكه چنين باري را تا اينجا بر دوش هاي خويش كشيده اي احساس بيهودگي كني. نبايد بگذارم كه بي سوغاتي از اين سفر باز گردي. ما بايد نخستين قدم ها را به سوي انسان بي عيب بر داريم و نه قدم هاي بلند به سوي بر شمردن عيوب همديگر، به قصد آزردن، افسردن، كوباندن، له كردن و به گريه انداختن و نه به سوي قطع اميد از خويش، از انسان. نه نه  ما انسانيم، نه آنكه عقرب كاشانيم. ما افعي نيستيم با كيسه هايي از زهر ناب خالص كه اگر باشيم هم بايد آن كيسه ها را پيش از روز بزرگ ترك تنهايي، چون دندان هاي پوسيده و از ريشه به فساد آلوده و يكپارچه درد، به دور اندازيم.

ما براي تكميل هم آمده ايم نه براي تعذيب و تعزير هم

اين عين حقيقت است،حقيقتي ترديد ناپذير 

عزيز من

به زودي خواهي ديد كه من چگونه از درون اين قطعه سنگ حجيم بد هيبت، مجسمه يك آواز مهرمندانه را بيرون مي كشم.

يك آواز، به نرمي پر كاكايي ها، به نرمي نگاه يك كودك گليك، به نرمي يك عاشق صادق محتاج به معشوق مهربان دست نيافتني.