11/08 1391

آوای عشق

 آوای عشق

آوای عشق

من پذیرفتم شکست خویش را

پندهای عقل دوراندیش را

 

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد آشنا دیوانه است

 

میروم شاید فراموشت  کنم

در فراموشی هم آغوشت کنم

 

میروم از رفتن من شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

 

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخورد های سرد  را

 

آرزو  دارم  شبی  تنها  شوی

لحظه ای هم غصه با غم ها شوی

 

آرزو دارم  بفهمی  درد چیست

آنکه  بشکسته دلش از درد کیست

 

آرزو دارم  دمی عاشق  شوی

سینه سوز و هم دم مشکل شوی

 

آرزو دارم بفهمی عشق چیست

آنکه هر  لحظه بیادت بوده  کیست

 

من سخن کوتا کنم از آرزو

آرزویت بوده هر دم آرزو

 

من كه  هر لحظه  تو را  یاد كنم

با یاد تو هر دم دل خود شاد كنم

 

من كه در بازی عشق  باخته ام

در كنج خرابه  خانه ای ساخته ام

 

در كنج خرابه به تو من فكر كنم

با  هر نفسم اسم تو را  ذكر  كنم

 

با ذكر تو در دل آتش افروخته ام

در بازی  عشق عاقبت سوخته ام

 

من كه هر دم سوخته ام در غم تو

عاقبت جان بدهم در ره تو

 

اشتراک در تلگرام