ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز عبور *
مرا به خاطر بسپار.

ایجاد یک حساب کاربری

پر کردن فیلدهایی که با ستاره (*) نشانه گذاری شده ضروری است.
نام *
نام کاربری *
رمز عبور *
تکرار رمز عبور *
ایمیل *
تکرار ایمیل *

نگارستان

داستان پیام هوشمندانه تاجر ونیزی

پیام هوشمندانه تاجر ونیزی

پیام هوشمندانه

سازمانهای جاسوسی و امنیتی جهت پنهان ماندن اخبار، دستورات امنیتی، اقدام به رمز نمودن دستورات شنیداری و نوشتاری خود جهت محافظت از آنها نموده اند که این اقدامات لازمه صرف هزینه های کلان است و نمونه روشن آن جاسوسان هستند که حتی برای انتقال دستورات به دیگر عواملشان حتی از نت موسیقی هم استفاده کرده اند و بدین طریق ماموریت خود را بدون کوچکترین سوء ظن نهادهای امنیتی دشمن، به نامبرده ابلاغ کرده اند. البته درست است که اینها نهادهای امنیتی هستند ولی باره ها این مورد در زندگی روزمره ما هم مورد استفاده بوده است که با یک دستور بسیار ساده، رازی بزرگ را از اذهان پنهان کرده ایم که این مهم تنها نیاز به کمی درایت و دانایی دارد. بطور نمونه داستان کوتاهی که میخوانید، یک نامه  بسیار هوشمندانه از طرف  تاجری به نام پائولو با اوضاع مالی بسیار عالی و ساکن ونیز به همسرش جولیاست که به رغم اصرار همسرش به یک مسافرت کاری  به رم می رود و در آن جا چند فرد تبهکار که از اوضاع مالی او آگاه بودند، او را به گروگان میگیرند و از او میخواهند تا نامه ای به همسرش بنویسد و به آنها بدهد تا آنها با نشان دادن آن نامه به همسرش، ثروت او را به چنگ آورند. تاجر نیز مجبور می شود تحت فشار، نامه ای برای همسرش بنویسد به این شرح:

جولیای عزیزم، سلام

بهترین آرزوها را برایت دارم همسر مهربانم. همان طور که پیشبینی

می کردی سفر خــوبی داشتــم. در رم دوستان فراوانی یافتم که با آنها

مـی شد مخاطـرات گوناگـون مسافـرت و بـه علاوه رنـج دوری از تــو

را تحــمــل کرد. طــولانی بـتودن مسیــر و کهنگـی وسایــل مسافرتــی

حـســابی مــرا آزار داد. بعــد از رسیــدن بــه رم، چـنــد مـــرد جـــوان

خـــود را نــزد مـن رسانـدنــد و ضمن گفت وگو با هم آشنا شدیم. آنها

کـــه از اوضــاع مناسب مالی و جایگاه ممتاز من در ونیز مطلع بودند

محبــت های زیـــادی به مــن کردنـد و حتی مرا از چنگ تبهکارانی که

قصــد مــال و جــانــم را کرده بودنــد و نزدیــک بــود به قتلم برساننـد

نجـــات دادنـــد. هم اکنــون نیــز یکـی از رفقـای بسیار خوب و عزیزم

روبرتو که یکی از همین مردان جوانست، انگشتر مرا به امانت گرفته

و بــا تحــمــل راه بــه ایــن دوری، خــود را به منـزل ما خواهد رساند

تا با نشان دادن آن انگشتــر به تــو و جلب اطمینانت، جعبه جواهرات

مــرا از تو دریافــت کنــد و به من برسانــد. با او همکاری کن تا جعبه

مــرا بگیرد. اطمینان داشته باش که او صندوق ارزشمنـد جواهرات را

از تو گرفته به من خواهد داد وگرنه شیاد فرصت طلب دیگری جعبه را

خواهــد دزدیــد و ضمن تصاحب جواهرات آن، در رم مرا خواهد کشت

پس درنــگ نکــن. بلافاصله بعــد از دیدن نامـه و انگشتر من در ونیز‍

موضوع را به برادرت بگـو و بخـواه که در این مساله به تو کمک کند

چون مارکو جای جعبه را می داند. در مورد دزد بعدی هم نگران نباش

مسلما پلیس او را دستگیـر کرده و آن قدر نگه می دارد تا من بازگردم

در ورای نگارش ساده و عامیانه این نامه، نکته  ظریف  و هوشمندانه ای  مستتر است.پائولو قبل از سفر به رم با جولیا یک قرار گذاشته بود که در این مدت هر نامه ای به او رسید،آن را بخواند اما  یک خط در میان. شما نیز با درنظر گرفتن این دستور ظریف،به ماهیت واقعی نامه  پی خواهید برد.