10/18 1391

انشاء با موضوع ازدواج

انشاء با موضوع ازدواج

انشاء با موضوع ازدواج

هر وقت من یک کار خوب انجام می دهم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم و چون تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام مامانم قول پنج تایش را به من داده است. حتما ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من موتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات،انسان را آدم می کند.

در ازدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلا من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم. از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.

در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده و مهم اشق است چون اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آمد.  من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.

مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی، دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود. دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است هم خوشمزه تراست. تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند.

اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین. اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا. حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی میترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست که از آن موقه خاله با من قهر است.

قهر بهتر از دعواست

 آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند

 ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری میکند

 

نگاره ها

اشتراک در تلگرام